مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم :
باشد برای روز مبادا !
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند ؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد !
خدا شکر که مالیات می پردازم این یعنی شغل و درآمدی دارم و بیکار نیستم!
خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم. این یعنی توان سخت کار کردن را دارم!
خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم. این یعنی من خانه ای دارم!
خدا را شکر که سروصدای همسایه ها را می شنوم . این یعنی من توانایی شنیدن دارم!
خدا را شکر که این همه شستنی واتو کردنی دارم.این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم!
خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم.این یعنی من هنوز زنده ام!
خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم این یعنی به یاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم!
خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند .این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم!
خدا را شکر که بار دیگر ماه رمضان آمد و من بر سر سفره ی افطار می نشینم. این یعنی که می توانم بار دیگر خدا را شکر کنم!
عزیزکم
کودک نوشکفته ام
تویی که از درخت من
به بار آمدی و کال و نارسیده همدمم شدی.
الا که میوه ی دلم !
بهوش باش و گوش دار!
مباد دست اهرمن
به شکل باغبان مهربان
ویا گزنده باد بی امان
تو را ز شاخه ام کند
تو را ز من جدا کند.
مرا بگیر
و
استوار
بمان و پخته شو!
رسیده شو!
جدا مشو!!
تولدت مبارک پسر گلم