جهنم از نظر ترمودینامیک
میگن جواب یک دانشجوی دانشگاه واشینگتن به یک سؤال امتحان شیمی آنچنان
جامع و کامل بوده که توسط پروفسورش در شبکهء جهانی اینترنت پخش شده و دست
به دست میگرده و خواندنش سرگرمکننده است .
پرسش: آیا جهنم اگزوترم (دفعکنندهء گرما) است یا اندوترم (جذبکنندهء
گرما)؟
اکثر دانشجویان برای ارائهء پاسخ خود به قانون بویل-ماریوت متوسل شده
بودند که میگوید حجم مقدار معینی از هر گاز در دمای ثابت، به طور معکوس با
فشاری که بر آن گاز وارد میشود متناسب است.
یا به عبارت سادهتر در یک
سیستم بسته، حجم و فشار گازها با هم رابطهء مستقیم دارند .
اما یکی از آنها چنین نوشت :
اول باید بفهمیم که حجم جهنم چگونه در اثر گذشت زمان تغییر میکند. برای
این کار احتیاج به تعداد ارواحی داریم که به جهنم فرستاده میشوند. گمان
کنم همه قبول داشته باشیم که یک روح وقتی وارد جهنم شد، آن را دوباره ترک
نمیکند .
پس روشن است که تعداد ارواحی که جهنم را ترک میکنند برابر است با صفر .
برای مشخص کردن تعداد ارواحی که به جهنم فرستاده میشوند، نگاهی به
انواع و اقسام ادیان رایج در جهان
میکنیم. بعضی از این ادیان میگویند اگر
کسی از پیروان آنها نباشد، به جهنم میرود. از آن جایی که بیشتر از یک مذهب
چنین عقیدهای را ترویج میکند، و هیچکس به بیشتر از یک مذهب باور ندارد،
میتوان استنباط کرد که همهء ارواح به جهنم فرستاده میشوند .
با در نظر گرفتن آمار تولد نوزادان و مرگ و میر مردم در جهان متوجه
میشویم که تعداد ارواح در جهنم مرتب بیشتر میشود. حالا میتوانیم تغییر حجم
در جهنم را بررسی کنیم: طبق قانون بویل-ماریوت باید تحت فشار و دمای ثابت
با ورود هر روح به جهنم حجم آن افزایش بیابد. اینجا دو موقعیت
ممکن وجود
دارد :
نظریه اول اینکه اگر جهنم آهستهتر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به
تدریج بالا خواهند رفت تا جهنم منفجر شود
به او گفتم: بنشینید«یولیا
واسیلیاِونا»!
میدانم که دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی
دارید و آن را به زبان نمیآورید. ببینید، ما توافق
کردیم که ماهی سیروبل به شما بدهم این طور نیست؟
- چهل روبل .
-نه
من یادداشت کردهام، من همیشه به پرستار
بچههایم سی روبل میدهم. حالا به من توجه
کنید. شما دو ماه برای من کار کردید .
- دو ماه و پنج
روز
-دقیقاً
دو ماه، من یادداشت کردهام. که میشود شصت
روبل. البته باید نُه تا یکشنبه از آن کسر کرد همان طور که
میدانید یکشنبهها مواظب
«کولیا»نبودید و برای قدم زدن بیرون میرفتید. و
سه تعطیلی… «یولیا
واسیلیاونا» از خجالت سرخ شده بود و داشت
با چینهای لباسش بازی میکرد ولی صدایش
درنمیآمد .
- سه تعطیلی، پس ما دوازده روبل را
میگذاریم کنار. «کولیا» چهار روز مریض بود
آن روزها از او مراقبت نکردید و فقط مواظب «وانیا»بودید فقط
«وانیا »
و دیگر این که سه روز هم شما دندان درد داشتید و همسرم به
شما اجازه داد بعد از شام دور از بچهها باشید .
دوازده
و هفت میشود نوزده. تفریق کنید… آن
مرخصیها… آهان… چهل ویکروبل،
درسته؟
چشم چپ«یولیا
واسیلیاِونا» قرمز و پر از اشک شده بود.
چانهاش میلرزید. شروع کرد به سرفه
کردنهای عصبی. دماغش را پاک کرد و چیزی نگفت .
- و بعد، نزدیک سال نو شما یک فنجان و نعلبکی شکستید. دو روبل کسر کنید .
فنجان
قدیمیتر از این حرفها بود، ارثیه
بود، امّا کاری به این موضوع نداریم. قرار است به همه
حسابها رسیدگی کنیم. موارد دیگر: بخاطر
بیمبالاتی شما «کولیا » از یک درخت
بالا رفت و کتش را پاره کرد. 10 تا کسر کنید. همچنین
بیتوجهیتان باعث شد که کلفت خانه با
کفشهای «وانیا » فرار کند شما
میبایست چشمهایتان را خوب باز
میکردید. برای این کار مواجب خوبی
میگیرید .
پس پنج تا دیگر کم میکنیم . …
در دهم ژانویه 10 روبل از من گرفتید. « یولیا واسیلیاِونا» نجواکنان گفت: من نگرفتم
-امّا من یادداشت
کردهام .
- خیلی خوب شما، شاید …
- از چهل ویک بیست و هفتا برداریم، چهارده تا باقی میماند .
چشمهایش پر از اشک شده بود و بینی ظریف و زیبایش از عرق میدرخشید. طفلک بیچاره !
-من فقط مقدار کمی گرفتم .
در حالی که صدایش میلرزید ادامه داد: من تنها سه روبل از همسرتان پول گرفتم … نه بیشتر .
-
دیدی حالا چطور شد؟ من اصلاً آن را از قلم انداخته بودم. سه تا از چهارده
تا به کنار، میکنه به عبارتی یازده تا، این هم پول شما
سهتا، سهتا، سهتا
… یکی و یکی .
یازده روبل به او دادم با انگشتان لرزان آنرا گرفت و توی
جیبش ریخت .
به آهستگی گفت: متشکّرم
جا خوردم، در حالی که سخت عصبانی شده بودم شروع کردم به قدم زدن در طول و عرض اتاق .
پرسیدم: چرا گفتی متشکرم؟
- به خاطر پول.
-
یعنی تو متوجه نشدی دارم سرت کلاه میگذارم؟ دارم پولت را
میخورم؟ تنها چیزی میتوانی بگویی این
است که متشکّرم؟
-در جاهای دیگر همین مقدار هم ندادند .
-
آنها به شما چیزی ندادند! خیلی خوب، تعجب هم ندارد. من داشتم
به شما حقه میزدم، یک حقهی کثیف حالا من به
شما هشتاد روبل میدهم. همشان این جا توی پاکت
برای شما مرتب چیده شده .
ممکن است کسی این قدر
نادان باشد؟ چرا اعتراض نکردید؟ چرا صدایتان درنیامد؟
ممکن است کسی توی دنیا این قدر ضعیف باشد؟
لبخند تلخی به من زد که یعنی بله، ممکن است
بخاطر
بازی بیرحمانهای که با او کردم عذر خواستم
و هشتاد روبلی را که برایش خیلی غیرمنتظره بود پرداختم .
برای بار دوّم چند مرتبه مثل همیشه با ترس، گفت: متشکرم
پس از رفتنش مبهوت ماندم و با خود فکر کردم در چنین دنیایی چقدر راحت میشود زورگو بود
آنتوان چخوف
در کودکی همیشه گمان می بردم
پایان خاک آنجاست
نزدیک آسمان.
و اگر چند روزی خاک را طی کنم
به پایان زمین می رسم.
امروز
احساس می کنم
بر پرتگاه زمین ایستاده ام.
این راه دور را به چه هنگام آمدم!